سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمندترین مردم، بیمناکترین آنان از خدای سبحان است [امام علی علیه السلام]
 
یکشنبه 92 مرداد 20 , ساعت 2:56 عصر

الهی! بانَفسی دست به گریبانم که مرا از نَفَس انداخته، اما تا شوق تو در شکیبایی من موج می­زند، دل به هیچ نقشی نمی­بندم و بی­هیچ لبخندی خرسندم. الهی! به سوی تو دست نیاز برآورده­ام. تشنه جلوه­ای از ناز توام و چشم به راه استجابتی بلندتر از دست­های نیازم.

 

الهی! سپاس تو را، که با یادت آرام می­گیرم و با نامت قدم برمی­دارم. با تو می­شود کوه­ها را درنوردید و به قله­های روشنایی رسید؛ در جنگل­های دور دست اتراق کرد و از چشمه­های زلال برکت، نور نوشید. زنجیرها را گسست و رها شد.

 

الهی! تویی که دامن آلوده­ام را می­بینی و رسوایم نمی­کنی؛ تویی که پاهای فرسوده از گناهم را می­شناسی؛ چه بگویم که هرچه هست، تو می­دانی یا علیم!

 

یگانه معبودا! اگر چشمی به خطا می­نگرد و پایی به خطا می­پوید و دستی به خطا می­رود و گوشی به خطا می­شنود و زبانی به خطا می­گوید: در آفرینش تو خللی نیست، که هرچه کاستی و ناراستی از ماست، و هرچه کمال و راستی از تو.

 

آفریدگارا! دلم را به زلال جریان توبه­ات زنده نگه دار. من اینک با بال­های تواضع، سر تعظیم به آستان کبریایی­ات فرود آورده­ام و در انتظار لطف و مرحمت تو نشسته­ام تا لحظه­های زندگی­ام را از عشق و ایمان به خودت سرشار کنی.

 

خدایا چنانم کن که دست تمنا جز به درگاه تو بلند نکنم و با تمام وجود ایمان بیاورم که روزی رسان من تویی و بس و روزی تنها در گرو تلاش من و کرم توست.

 

الهی! اگر شک بر جان و دلم سایه می­افکند از نابردباری من و کم لطفی و گاه ستم بندگان توست. تو خود هر شائبه و تردید را از دلم بازگیر. روزی­ام را وسعت بخش، ایمانم را قوی کن، بر یقینم بیفزا و در هنگامه تنهایی و غربت و یأس و واماندگی دستم را بگیر.

 

الهی! دست­هایم ـ این تفدیده­های برهنه را ـ در مقابل وضوح نورانی تو می­گیرم تا ریشه­های نور را در عمق دست­هایم بدوانی و شاخه­های باران را در آن برویانی.

 

الهی! از تو بسیار شنیده­ام که تو بزرگ­تر از آنی تا امیدی را مأیوس سازی.

 

الهی! نشانی و نام مرا فقط ننگ­ها می­دانند و بس، نشانی و نام تو را از هر که بپرسم نه نخواهد گفت.

 

الهی! از چشمه حقیقت سیرابم کن تا چشم بر دهان دیگران ندوزم و لب بر ندانسته­ها باز نکنم. ثانیه­های عمرم به روی ریل­های زندگانی در حرکتند، بی­هیچ توقف؛ اراده­ای راسخ به من عنایت کن تا بتوانم توشه­ای از نسیم داشته باشم و آن­جا که هوایی نیست، از عطرجان بخش ایمان مدهوش گردم.

 

ای نهایت آرزوی من! به آرزوهایم می­رسم اگر حلاوت عفوت را پس از آن که تلخی معصیت، کامم را آزرده کرده بچشم و جامعه عزتت را پس از آن که گناه، ردای خواری و ذلت بر تنم پوشانده، بپوشم.

 منبع: مجله نامه جامعه - شماره 25 و 26

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ